
نحوه ارتباط ما با خودمان پیوند عمیقی با مدل ارتباطی ما با دیگران دارد، و اگر یکی از آن ها هماهنگ نباشد دیگری نیز همگام نخواهد بود. برای تغذیه این ارتباط از دریچه ای وارد میشویم که من آن را با جمله ای از کتاب برادران کارامازوف، داستایوفسکی به یاد دارم :
” به خود دروغ نگویید. مردی که به خود دروغ میگوید و به دروغ خود گوش فرا میدهد، در نهایت به جایی میرسد که نمیتواند حقیقت را در درون و بیرون خود تشخیص دهد، و به مرور تمام احترام خود و دیگران را از دست میدهد ”
در ابتدا، نحوه ارتباط ما با تنهایی نامشخص و بی تکلیف است، اما وقتی لایه ها را کنار میگذاریم، چیزی کاملا واضح و مشخص اما فرضی خود را آشکار میسازد. در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت :
خطرات پیچیدگی فرهنگی
اگر امروز عبارت “تنهایی” را جستجو کنید 52 میلیون نتیجه در 0.34 ثانیه به شما نشان داده میشود. اگر بخواهید عمیق تر تحقیق کنید، با هزاران مقاله در مورد نحوه زندگی روبرو میشوید که تنهایی یک اپیدمی، نوعی بهداشت عمومی، و وضعیتی برای تعیین مدرنیته است.
از هم پاشیدگی روابط خانوادگی و اجتماعی، مهاجرت ما به شهرها، تلفن و تلویزیون و برخی دیگر، از عوامل اصلی تنهایی شناخته شدهاند. در واقع ما در جهانی با پیچیدگی فرهنگی فزاینده زندگی میکنیم.
مدل زندگی گذشته در قبایل و طوایف را با سبک زندگی اکنون در شهرها همراه با اینترنت را مقایسه کنید. هر فرهنگ از هر گوشه ای از جهان، در هر لحظه از روز در دسترس شماست، و همه در این شرایط هستند. در واقع ترکیبی از فرهنگ ها وجود دارد با تنوع بسیاری از افراد، و طریقه مواجه ما با آن ها سطح ارتباطمان را مشخص میکند.
شکل گیری هویت ما، بسیار ظریف و آشکار اما با پیچیدگی بسیار در حال رشد است. در حالی که این موضوع با مزیت های بسیاری دیده میشود اما با نگاهی عمیق و معنوی میبینیم که دیگر هیچ کس ما را آنطور که دوست میداریم درک نمیکند ، و این منشا آن نوع از احساس تنهایی است که من میخواهم در مورد آن صحبت کنم.
ما از تعاملات ساده قبیله ای خارج شده ایم، دچار پیچیدگی فرهنگی شده و این فرهنگ ترکیبی مدرن ما را به لحاظ ذهنی از هم جدا کرده است، و نوعی احساس تنهایی ناشی از عدم درک شدن انزوای اجتماعی را تشدید کرده است.
آشتی دادن قهر درونی
این واقعیت که همه ما امروزه بی نظیرتر از همیشه هستیم، چیز بدی نیست. در واقع این از یک نگاه سطحی نشات میگیرد و متفاوت بودن نیست که دلیل سختی در برقراری ارتباط شده است. در رمانهای داستایوفسکی، هر گاه شخصیتی با ارتکاب جنایت یا با آگاهی باعث رنج دیگری میشود، هرگز واقعیت بیرونی نیست که آنها را مجازات میکند، این روان خودشان است که درگیر میشود.
حتی اگر هیچ شخص و سندی برای اطلاع از جنایت آنها وجود نداشته باشد. باز هم باید آن را از دیگران پنهان سازد. درک این واقعیت ساده که آنها هرگز نمیتوانند با دیگران صادق باشند و مادام باید این موضوع را پنهان نگه دارند، باعث میشود آنها احساس تنهایی و گوشه گیری کنند، حتی در امنیت کامل در بین مطمئنترین دوستانشان.
این یک مثال کاملا داستانی است، اما از جهات مختلف، مدرنیته نیز با مدل فرهنگی پیچیده با استفاده از ارتباطات تکنولوژی، واقعیتی پراکنده را ایجاد کرده که هضم آن برای انسان کنونی دشوار است، و عدم صداقت ایجاد شده در رفتار ناشی از این مشکل نیز باعث گوشه گیری شده.
شما اصولا در خانه فرد دیگری در حال زندگی هستید، در محل کار، در شبکه های اجتماعی، و یا زندگی در یک گونه فرهنگی فرعی خاص. به دلیل پیچیدگی هنجارهای اجتماعی، ما مجبوریم برخی از قسمت های خود را پنهان کنیم، این پنهان کردن زمانی که به یک عادت تبدیل میشود، دروغ های ظریف رفتاری در وجود ما شکل میگیرند، این دروغها بر روی هم تلنبار میشوند و یک وجود تکه تکه که قابل یکپارچه سازی هم نیست را میسازد.
یک ارتباط واقعی زمانی شکل میگیرد که دو طرف تمام وجود خود را نشان دهند، تمام ضعف ها و قوت ها، نقص ها و زشتی ها، بله در این حالت فکر میکنید که همه با آن ارتباط نخواهند گرفت، اما این را نیز در نظر بگیرید که اکثر ارتباط ها اینچنین که در این مدرنیته شکل گرفته است تنها در سطح به هم متصل هستند و هیچ عمقی ندارند.
ما باید برای آشتی دادن بخش های مختلف خود در یک سیستم منسجم و یکپارچه که با حقیقت و صداقت کامل در معرض جهان ایستاده است، تلاش کنیم. در غیر این صورت آن چیزی که به دنبال هستیم توهمی بیش نخواهد بود.
قبل از اینکه بخواهید ارتباط فردی جدیدی را بپذیرید ابتدا ارتباط با خود را آغاز کنید.
در باب صداقت
امروزه همه ما محصولی بینهایت پیچیده از ترکیب فرهنگها هستیم، که در هر مقطع، در مکان و زمان های خاص از این پیچیدگی یک ترکیب نامفهوم برای اجرا انتخاب میکنیم تا بتوانیم به خوبی خودمان را پنهان کنیم، در نتیجه پیدا کنید پرتغال فروش را، ما حتی نمیدانیم خودمان که هستیم.
اگر اینگونه به موضوع نگاه کنید، تنهایی بیشک یک موهبت است که باید آن را تجربه کرد. به شما این امکان را میدهد تا کمتر تحت تاثیر روابط فردی قراربگیرید، چون بدون شناخت، هنگام مواجه با فرصت ها شاهد تضادهای هویتی قرار خواهید گرفت.
به جای مدیریت تصویر هویت خود در یک موقعیت، فردی که در پشت شما قراردارد و هنوز آماده ورود به میدان نیست را گیج و شکست خورده به میدان وارد میکنید. دروغ هایی که به خود و دیگران میگویید، شرمندگی که احساس میکنید نیز ناشی از عدم مدیریت هویت خودتان است.
قبول دارم، مسیر سهلی نیست و پادزهری هم برای آن وجود ندارد، ولی من این را میدانم که اگر با انتخاب وارد شوید، به آرامی شروع به احترام و ارزشگذاری به شخص واقعی زیرین خود میکنید و با صداقت درونی خود آشنا میشوید و این کلید یافتن نشانه های هر ارتباط است، آرامش ناشی از صداقت با خود.
در نتیجه، زمانی که خودمان را پنهان می کنیم، یا زمانی که خودمان را نمی شناسیم، احساس تنهایی می کنیم، و راه حل این نیست که ارتباط سطحی بیشتری به زندگی خود اضافه کنیم. راه حل این است که همان چیزی شویم که هستیم.