نقشه تسلط بر ذهن (قسمت دوم)

پیش گفتار: در این مقاله، هیچگونه ورد جادویی و نقشۀ میانبر وجود ندارد تا رازی را در مورد موفقیت به شما بگوید. اگر انتظار دارید با خواندن آن، همه چیز را بفهمید سخت در اشتباه هستید. این یک برنامۀ تمرینیِ ساده است تا شما را با یک واقعیت روبرو کند. اینکه برای تجربۀ حس موفقیت، باید تمرینِ روزانه کنید تا به خودتان مسلط شوید. امیدوارم درک واقعیت، انگیزهای ایجاد کند تا قدم در راه خبرهگری بگذارید. تسلط بر خود، تنها راهِ خبره شدن در هر چیز است.
مُشک را گفتند چگونه است که تو با هر کس بنشینی، از بوی خوشت به او بدهی؟ گفت چون که ننگرم با که هستم. به آن نگرم من که هستم.
– مولانا: فیه ما فیه
به جرأت میتوان گفت که باید خیلی چیزها یاد بگیرید. آموزش، ذهنتان را گسترش میدهد و شما را با دیدگاههای تازه آشنا میکند. دوپامین را در مغز به عنوان منبع انرژی افزایش میدهد. فرآیند آموزش، دانشی را میدهد که با وضوح در جهت اهداف خود حرکت کنید. این، شما را در معرض پتانسیلهایی قرار میدهد که از آنها آگاه نبودید. پتانسیلها هم تنها زمانی خود را نشان میدهند که دانشِ خود را عملی کنید.
یک چراغ نفتی را تصور کنید. همه چیزِ آن آماده است. مخزنِ آن پُر، فیتیلهاش تازه و محفظهاش کاملاً سالم است. آن را در یک اتاق تاریک قرار دهید. چه شد؟ هیچ چیز تغییر نکرد! چراغ خاموش است. بودن یا نبودنِ آن فرقی ندارد. تفاوت و تغییر، تنها زمانی حاصل میشود که چراغ را روشن کنید. چراغِ افروخته، چراغِ نا افروخته را بوسید و رفت! این کاری است که یک معلم واقعی با شما میکند. او، شما را در معرض پتانسیلهایتان قرار میدهد تا با یک جریانِ مداومِ آموزشی، شانس را برای مواجه شدن با رویدادهای معنادار افزایش دهد.
آموزش! لبۀ شناختهشدهها را به جلو هُل میدهد
سیستم عصبی، همواره سیگنالهایی میفرستد تا توجه شما را به چیزی جلب کند. وقتی رویداد معناداری در لبۀ چیزهای شناختهشده رخ میدهد، سیستم عصبیتان قادر به شناسایی و درک آن است. اما وقتی یک پای شما در ناشناختهها باشد، به سختی میتوانید جنبههای جدیدِ واقعیت را شناسایی و از آن استفاده کنید. زمانی این مسیر برای شما آغاز میشود که متوجه یک چیز شوید: «درد و لذتِ جایی که اکنون هستید، از دردِ دریافت نکردن پاداشهایی که از دیدنِ تواناییهایتان حاصل میشود کمتر است.»
با این وجود، بیایید در مورد چگونگیِ تسلط بر تقریباً هر چیزی صحبت کنیم. اینجا، سفرِ ما تازه شروع میشود!
1) گسترش دادنِ ذهن
تمامِ تغییراتِ واقعی، در هویتِ ما اتفاق میافتند. یا بهتر بگویم، تغییرِ واقعی آن است که هویتتان را دستخوش تحول کرده باشد. سطحِ ذهنتان تعیین میکند که چه ارزشها، باورها و معیارهایی برای هویت شما در دسترس است. شما به مشکلات جهانی اهمیت نمیدهید زیرا مشکلات شخصیتان را حل نکردهاید. ذهن برای اکثر ما اینطور است که اهمیت مشکلاتِ شخصی را نادیده میگیرد. فردی که مشکلاتِ خود را نادیده میگیرد تا دیگران را نجات دهد، یک بیمارِ ذهنی است. خطر آنجاست که این فرد، لباس رسمی بپوشد و تواناییِ سخنرانی هم پیدا کند! آیا چیزی ترسناکتر از یک ذهنِ بیمار که میتواند خوب حرف بزند سراغ دارید؟
هدفِ انسانیت این است که سطح ذهنتان را به سطح جهانی گسترش دهد. باید به خودتان اجازه دهید تا با پرتاب لنگر به ناشناختهها، اهداف جدیدی را کشف کنید. ناشناختهها، جز با دنبال کردنِ اهدافِ معنادارِ فردی کشف نمیشوند. این هدف هم با میزانِ عملی بودن یا موفقیت در آن تعیین نمیشود. بلکه آن را برای تعریف چشمانداز، جهتدهی و فیلتر کردن فرصتها تنظیم میکنید.
مطلوب کردنِ هدف برای گسترش ذهن
فهرست زیر، مجموعه سؤالاتی است که به شما در مطلوبسازیِ هدف مناسب کمک میکند. قرار نیست فوراً تبدیل به فردی شوید که در انتهای این فهرست به آن میرسید. هدف از این، تعریف چشمانداز و فیلتر کردن فرصتها برای درکِ بهتر از چیزی است که روندِ نرمِ تغییر را با آن دنبال میکنید.
- اگر تمام پول دنیا را داشتید، روزتان چگونه میگذشت؟
- چه چیزهایی تغییر کردهاند که باعث آرامشتان شدهاند؟
- دوست دارید در چه محیطی زندگی کنید؟
- دوستانِ شما چه ویژگیهایی خواهند داشت؟
- به چه نوع سفرهایی علاقه دارید؟
- آیا علاقهمند به تشکیل خانواده هستید؟ اگر نه، چرا؟ اگر بله، میخواهید زندگی خانوادگیتان چه شکلی باشد؟ یک روزِ معمولی از بودن با خانواده را شرح دهید.
- در مورد بدنتان چه احساسی خواهید داشت؟ بدن، احساس و کیفیت ظاهریتان را شرح دهید.
- روز ایدهآل شما چگونه است؟ یک روزِ ایدهآلِ عالی را شرح دهید.
- هر چیز دیگری که در رابطه با آینده مورد نظرتان به ذهنتان خطور میکند را فهرست کنید.
برای درکِ بهتر میتوانید از یک فهرستِ ضد ارزش هم استفاده کنید.
- از چه چیزهایی در زندگیِ روزانه نفرت دارید؟
- چه چیزهایی در زندگیتان باعث بر هم خوردن آرامش میشود؟
- در چه مکانهایی دوست ندارید زندگی کنید؟
- خط قرمز و محدودیتهای شما در دوستی چیست؟
- چه مشکلاتی باعث میشوند که زندگی خانوادگی شما به هم بخورد؟
- چه چیزی در ظاهر فیزیکیتان را دوست ندارید؟
- یک روز بد از نظر شما چیست؟
- یا هر چیز منفیِ دیگری که در مورد آیندهتان وجود دارد را بنویسید.
در نوشتن این فهرستها دقت کنید که هیچ درست و غلطی وجود دارد. خود را سانسور نکنید و به یاد داشته باشید که هیچ چیز دائمی نیست. در طول این مسیر، نکاتی را برای روشنتر شدن دیدگاه و درکتان کشف خواهید کرد.
دردِ نرسیدن به دیدگاههای تازه باید بر لذتِ متوسطِ کنونی غلبه کند. یک هدف بزرگ، نه تنها چشمانداز ایجاد میکند بلکه به شما اجازه میدهد تا در زمان تصمیمگیری، دیدگاهی را اتخاذ کنید. هر فرصتی را که از طریق چشماندازِ جدیدتان دریافت میکنید فیلتر کنید. در این مسیر، به همه چیز «نه» بگویید؛ به غیر از آنچه که در تبدیل شدن شما به فردی که میخواهید همسو باشد.
حال وقت عمل است.
2) تعیین سلسله مراتبِ اهداف
ویژگیِ اصلیِ یک ذهنِ منظم، شادی است. برای منظم شدن نباید به خودتان سخت بگیرید. نظم و افسردگی مانند آب و روغن هستند. سخت گرفتن و شاد نبودن در زندگیِ روزانه، شما را به اهدافتان نمیرساند. داشتنِ سلسله مراتبی از «اهدافِ خودساخته»، نفوذِ عوامل دردآور در آگاهیِ شما را دشوار میکند. تعیینِ اهداف بزرگ، راهی برای فیلتر کردن فرصتها و تعریف چشمانداز است. اما اهداف کوچک هستند که راه را برای عملگرایی و پیشرفت روزانه باز میکنند.
اکیداً یادآور میشوم که اهداف مادی، شادیِ چندانی در شما ایجاد نخواهند کرد. شما نباید در این تله بیفتید. مشخص کردن اهدافی برای رشد فردی، بهبود وضعیتِ روانی و رشدِ روحانی، مهمتر از اهداف مادی هستند. این کار، زمانبر خواهد بود ولی به هر حال باید آن را انجام دهید.
سلسله مراتب اهداف خود را در چهار حوزۀ ذهن، بدن، معنویت و کسبوکار را در بازههای زمانی زیر مشخص کنید:
- اهداف 10 ساله
- اهداف 1 ساله
- اهداف ماهانه
- اهداف هفتگی
پس از آن، هر روز باید 3 تا 5 کار را در اولویت داشته باشید. صبحها بعد از بیدار شدن، قبل از اینکه حواستان پرت شود کارهای مهمتر خود را شروع کنید. این روند، حس موفقیت را از همین امروز در شما ایجاد میکند.
3) یادگیریِ نحوۀ یادگیری!
یادگیری، محصولِ تلاشِ روزانه است، نه حفظ کردن. شما با مطالعۀ کتاب و جزوات، شرکت در سمینار یا چرخیدن در یوتیوب چیزی یاد نمیگیرید. بلکه در ساختن پروژه و رویارویی با واقعیت است که یاد میگیرید.
بزرگی سراسر به گفتار نیست / دو صد گفته چون نیم کردار نیست
– فردوسی
پروژهها، اهدافی قابل اندازهگیری هستند که در حین رشد، مهارتهای شما را ارتقاء میدهند. بنابراین، تعدادی از اهداف یکساله یا ماهانۀ خود را تبدیل به پروژه کنید. راهی برای ساختنِ چیزی ملموس پیدا کنید. یک طرح کلی در دفتر خود یادداشت کنید و هر ایدهای که در مورد آن به ذهنتان میرسد را بنویسید. این کار را برای رشد ذهنی، جسمی، مالی و معنوی خود انجام دهید. با انجام دادن آن، ذهن شما برای ترشح دوپامینِ ناشی از تشخیص الگوها آماده میشود.
ما در مدرسهها، همیشه اول درس میگرفتیم سپس امتحان میدادیم. اما زندگیِ واقعی شبیه به مدرسهها نیست. زندگی اول امتحان میگیرید، سپس درس میدهد. تا زمانی که درس نگیرید، امتحان تکرار خواهد شد. بنابراین شروع کنید و از درس گرفتن نترسید. اما باید هوشیار باشید و به هدایایی که دریافت میکنید مغرور نشوید! زیرا زندگی منتظر نمیماند و بلافاصله امتحانِ بعدی را از شما میگیرد. اگر غافل شوید، درسِ بعدی را از دست خواهید داد.
وقتی چیزی را میسازید، با مشکلات واقعی روبرو میشوید که حلِ آنها نیاز به سطح جدیدی از ذهن دارد. تنها در این صورت است که میتوانید اطلاعات را برای گسترش ذهن خود و حل مشکلات جستوجو کنید. کتابهایی که در موردِ دوی ماراتون و «آنچه در ذهن دوندگان میگذرد» خواندهاید هیچ اهمیتی ندارد. واقعیتِ شما، مقدار مسافتی است که میتوانید بدوید، نه چیز دیگر!
4) مهارت یعنی مجموعهای از تکنیکها
ساختن یک پروژه، پایان یادگیری نیست. اگر در روند ساختِ پروژه متوجه ارتقای مهارتهای خود شوید یعنی چیزی یاد گرفتهاید. مهارت، مجموعهای از تکنیکهاست. شما یک تکنیک را یاد میگیرید، آن را آزمایش میکنید و به افزودن تکنیکها ادامه میدهید تا زمانی که بتوانید آنها را به گونهای ترکیب کنید که منجر به نتیجۀ دلخواه شما شود.
شما فتوشاپ را به عنوان یک مهارت یاد نمیگیرید. فتوشاپ، یک مهارت نیست بلکه فضایی برای آزمایشِ تکنیکها و یادگیری مهارت است. تلاش برای یادگیریِ خود نرمافزار، بیفایده است و زمانِ زیادی میبرد. شما یک پروژه ایجاد میکنید، تکنیکی را برای تکمیل یک جنبه از آن جستوجو میکنید و تا پایان پروژه، به یادگیری تکنیکها ادامه میدهید. این نکته در مورد هر فضای دیگری که پروژۀ خود را در آن تعریف میکنید مصداق دارد.
خودِ زندگی، فضایی برای یادگیریِ مهارتهای سلامتی، ثروت، روابط، عشق، کسبوکار و تمام چیزهاست. حال فکر کنید که:
- مهارتِ سلامتی، شامل چه تکنیکهایی است؟
- عشق ورزیدن نیاز به تمرین و تکرارِ چه تکنیکهایی دارد؟
- کدام تکنیکها هستند که شما را در ساختن یک کسبوکار یاری میکنند؟
- برای شاد بودن باید روی چه تکنیکهایی متمرکز شوید؟
این لیست پایانی ندارد و فکر میکنم به اندازۀ کافی توانستیم در این مورد روشنبین شویم: «تنها با اجرا، آزمایش و تکرارِ تکنیکهاست که مهارتهایی برای ساختنِ موفقیت در زندگی شکل میگیرند.» از خودتان بپرسید: امروز ذهن و انرژیام را روی تمرینِ کدام تکنیکها متمرکز میکنم؟
5) اختراع کردنِ دوبارۀ خود
بیشترِ افراد، مشکلِ انگیزه ندارند. اغلب آنچه مانع از پیشروی میشود، نداشتن وضوح است. داشتنِ وضوح، شرایط را برای اقدام فراهم میکند. اقدام کردن هم به دنبال خود انگیزه میآورد.
ذهنِ خود را به عنوان دستگاهِ گوارشِ واقعیت در نظر بگیرید. اگر بیش از حد غذا بخورید و به اندازۀ کافی حرکت نکنید، سنگین و تنبل خواهید شد. اگر کم غذا بخورید و زیاد حرکت کنید، گرسنه و آشفته میشوید. وقتی به اندازۀ کافی غذا بخورید، محیطی ایجاد میشود که برای رشد عضلات ذهنیتان مناسب است. شما از طریق واقعیت، به سمت اهداف خود میروید. پیش از این، درگیر مرزها و محدودیتهای قدیمی بودید و وضوح لازم را نداشتید.
با تعریفِ مجددِ چشمانداز، اهداف و پروژهها، رحمِ زندگی را برای تولدِ مجددِ خودتان آماده میکنید. تنها کار لازم این است که جهش را انجام دهید. شاید در ابتدا احساس خطر کنید. اما نگران نباشید! اگر در اجرا و عمل، ثابتقدم باشید، کمکم متوجه هویتِ جدیدتان خواهید شد.
هویت قدیمی شما به مرور از بین خواهد رفت. زیرا «منِ قدیمی» را از دادنِ اطلاعاتی که باعث تقویتِ آن میشد محروم کردهاید. اما بدانید که این مسیرِ آسانی نیست! بارها و بارها ناامید خواهید شد. زیرا هویتِ قدیمیتان تلاش میکند خود را زنده نگه دارد.
6) فعال کردنِ قطبنما
ما آن قدر از اشتباه کردن میترسیم که درگیرِ بدترین اشتباه میشویم: اشتباه نکردن!
شما نمیتوانید از اشتباه کردن اجتناب کنید. زیرا آنها قطبنمای طبیعی شما هستند. افرادی که اشتباه نمیکنند به خود فرصتی برای رسیدن به موفقیت نمیدهند. تمام اختراعاتِ بزرگِ بشری، هزاران و میلیونها بار شکست خوردهاند. شما باید در راستای هدف بزرگ خود عمل کنید تا سیستمهای جدید شکل بگیرند. ذهنِ شما به صورت خودکار، روی بازخوردِ منفی که از اشتباهات میگیرد کار میکند. این یک روندِ طبیعی برای ترمیم است: یک موهبت الهی.
عادت کنید که خود را مجبور به دیدن بالاترین نسخه از خود کنید. اجازه دهید که زندگی، فرصتهای جدید را برای آشکار شدن به شما بدهد. وقتی اشتباهی مرتکب میشوید، از آن برای انتخابِ بعدی خود استفاده میکنید. با گذشت زمان حتی متوجه نخواهید شد در هر مهارتی که انتخاب کردهاید به یک هنرمندِ واقعی تبدیل شدهاید: بهترین نسخه از خودتان!
طولی نخواهد کشید که خود را قادر به دستیابی به اهدافی میکنید که اکثر مردم فکر میکنند رسیدن به آنها بسیار مشکل هستند.
7) خودآزمایی
خودآزمایی، تنها راه حل مشکلات است. فرض کنید هدف شما رسیدن به شکم شش تکه باشد. برخی از اطلاعات به شما میگویند که راهحل آن، گیاهخواری است. ممکن است مدتی آن را انجام دهید و نتیجهای نگیرید. آیا دست میکشید؟ خیر! شما مدتی مشغول تمرینِ یک سبک زندگی بودید ولی به نتیجۀ مورد نظرتان نرسیدید. اینجا وقت دست کشیدن نیست، بلکه زمانِ تنظیم قطبنماست. هیچکس، هیچکس جز خودتان نمیتواند قطبنمای شما را تنظیم کند. این کاری است که شما با خودآزمایی میتوانید انجامش دهید. هرچند همیشه جایی برای دریافتِ مشورت و کسب اطلاعات جدید وجود دارد.
گر مرد رهی میان خون باید رفت / وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به ره در نه و از هیچ مپرس / خود راه بگویت که چون باید رفت
– عطار نیشابوری
وقتی دائم در حال تمرین و تکرار باشید، همیشه راهی برای حل مشکلات هم وجود خواهد داشت. وقتی روی یک راهحل پافشاری میکنید، فرصت یادگیری و تنظیمِ مجدد ذهنتان را از خود میگیرید. پس هر حوزه از زندگی را تبدیل به یک پروژه کنید و بخشی از زمانِ بیداریِ روزانهتان را به تمرینِ تکنیکهایی در خصوصِ آن اختصاص دهید. یادتان باشد که سیستمها در خدمت شما هستند. دورههای آموزشی، مربیها، نرمافزارها، رسانه و اینترنت برای رشد شما ایجاد شدهاند.
خلاصهای از روش تسلط بر هر چیز
به این ترتیب میتوانید به اهدافی دست یابید که هرگز تصورش را هم نمیکردید. به زودی متوجه میشوید که دیگران، درخواستِ کدهای تقلب را از شما دارند. اما گفتیم که در اینجا، هیچ تقلبی وجود ندارد. همه چیز بر اساس واقعیت است و آنچه کاشتهاید را برداشت خواهید کرد.
- درک، دیدگاه و هویت خود را اصلاح کنید تا ذهنتان شفاف شود. این کار به شما امکان میدهد که اهداف جدیدی ایجاد کنید و پتانسیلهای تازهای برای زندگیتان کشف کنید. خروج از محدودیتِ ذهن در اینجا اتفاق میافتد.
- سلسله مراتبی از اهداف ایجاد کنید تا به زندگیتان شفافیت بخشد. شما باید با اهدافِ عملیتان، فاصلۀ بین جایی که اکنون هستید و جایی که میخواهید باشید را پر کنید.
- اهداف خود را به پروژه تبدیل کنید تا بتوانید چیزی یاد بگیرید. پروژهها، اهداف قابل اندازهگیری هستند که امکان پیگیری و بهبود آنها وجود دارد.
- مهارتها را یاد نگیرید و به جای آن، تکنیکها را تمرین کنید. سطح مهارت شما به تعداد تکنیکهایی که در جعبه ابزار شماست بستگی دارد. تکنیکها، ابزارهایی هستند که مشکلات را حل میکنند.
- اطلاعاتِ اضافی را دور بریزید. با قرار دادنِ خود در محیطهای فیزیکی و دیجیتالیِ تازه و مناسب، ذهنتان را برای کشف پتانسیلهای جدید باز کنید.
- اشتباهات را به عنوان بازخورد منفی در سیستمِ خود تلقی کنید. راه دیگری برای آزمایشِ چیزی که نتایج بهتری میگیرد ندارید.
- با زندگی خود به عنوان یک پروژۀ علمی رفتار کنید. در بهبودِ جسم، ذهن، روح و کسبوکارتان تمرینِ روزانه کنید.
در نهایت، این شما هستید که باید راه را از هزارتوی ذهنِ خودتان پیدا کنید. در ابتدا گیج خواهید شد! اما کمی شجاعت و برداشتنِ قدم اول، راه را برای قدمهای بعدی باز میکند.