هنر ظریف ارتباط با هر کسی

مدتی پیش دوستی از من پرسید : رابطه با دیگران را چگونه توصیف میکنی؟ با کمی مکث همراه با تردید برای تشریح دقیق، گفتم : چیزی شبیه به اشتراک گذاشتن یک جریان نامرئی از آگاهی با شخص دیگر،
در حال حاضر چیزی که باعث میشود مردم در گروهها به هم پیوند بخورند، فرهنگ مشترکی است که باهم ایجاد کردهاند. این فرهنگ شاکلهای دانا و نامرئی دارد، برای خود ارزش هایی تعریف کرده ، میداند چگونه رفتار کند و مسریش به کدام سمت است.
جنبشها فرهنگ دارند، شرکتها، خانوادهها، همه برای خود فرهنگ مشخص دارند. این لایه مانند چسب ما را در یک قالب به هم میچسباند، چیزی است که زمینه را برای بحث حول یک موضوع مهیا میکند، بدون نیاز به نگاه کردن به آن به ما الهام میدهد و ما را به سمت عمل کردن سوق میدهد.
اما در عین حال همه چیز هم نیست، حتی میتواند ما را از هم جدا کند. در واقع بیشتر فرهنگ ها روی تمایزات بنا شدهاند، آنها مشخصات بارز و متفاوت خود را برجسته میکنند و از آن برای حمله به یکدیگر استفاده میکنند.
این امر از سمت فرهنگهای کوچکتر در حال شکوفا به گروه های بزرگتر با فرهنگ بالغ شیوع بیشتری دارد و بیانگر تنفر بنیادی از اولی است. با این حال نکته جالب این است که روابط فردی در قالب یک فرهنگ هستند و ارتباط در مورد پرورش آن است. و زیبایی فرهنگ بین افراد این است که جنبه های منفی فرهنگهای گروهی را ندارد .
در فرهنگ ارتباط فردی با گذشت زمان، این اجازه داده میشود تا ارتباط ارگانیکتر شده و در مراحل مختلف برای توافقات بزرگ و کوچک از فرهنگ و گفتگوهای انجام شده در طول زمان بهره میبرد، در واقع مکالمات آیندهما با یک فرد بر زمینه گفتگوهای گذشته سوار میشود.
فرهنگ ایجاد شده در یک رابطه دو طرفه بسیار ظریفتر و بازتر از فرهنگی است که از واستگی شما به یک گروه به شما چسبیده است. در این مدل از فرهنگ امکان وجود تفاوت ها بدون اینکه مانعی ایجاد کنند، وجود دارد.
جادوی یک رابطه قوی در ایجاد نوع درست فرهنگ، نهفته است.
خوشبختی در ناگفتهها
اگر به اندازه کافی به سوالاتی در مورد معنای زندگی خوب و چگونگی ایجاد شادی و رضایت بپردازید، احتمالاً خود را بین چند مکتب فکری مختلف خواهید یافت که هر کدام رویکرد خاص خود را دارند.
تقریبا میتوان گفت که یک زندگی کامل رضایت بخش با تعدادی از روابط با کیفیت بالا پر شده است. به نوعی، خوبشبختی در افراد دیگر است. این ارتباطی است که با خوشبختی ایجاد میکنیم و این روابط ایجاد شده ما را خلق کرده وبه شکل دادن به ما ادامه میدهند.
چیزی که اخیرا ذهن من را درگیر کرده است. این است که چقدر زمان و سرمایه نیاز است تا همه چیز را به نحوی رضایت بخش تغییر دهیم. این یک درک سطحی و واضح است که فکر میکنم عوامل زیادی برای آن وجود دارد.
در فرهنگ مشترک ایجاد شده بین افراد سطوح مختلفی وجود دارد. یک سطح پایهای در ابتدا هست که در آن متوجه میشوید که یک رابطه داری پتانسیل هست یا نیست. اینجاست که اسرار اولیه، آسیب پذیری ها و شوخی ها به میان میآیند. با وجود این، عمقی از رابطه وجود دارد که تا زمانی که اوقات معمولی و ساده زیادی را با یکدیگر سپری نکنید، وارد آن نمیشوید.
این عمقی است که وقتی هر دو در یک اسکله آرام کنار هم نشستهاید، مشرف به آب، بدون صحبت کردن، حس میکنید، این سکوت خود نوعی از بیان است، نمایشی ظریف برای انتقال احساساتی که کلمات قدرت بیان آن را ندارند.
این روایت ناگفته به زمان نیاز دارد تا در یک رابطه پرورش یابد، و در این سطح بخش عمده ای از ارزش ها نهفته شدهاند. این همان نوع از همنشینی است که شاعران و فلاسفه از آن صحبت میکنند.
یک رابطه قوی ممکن است بر اساس یک فرهنگ مشترک ایجاد شود، اما تا زمانی که آنچه گفته نمی شود به اندازه آنچه گفته می شود مهم نشود، واقعاً به مرحله سعادت نرسیده است.
غذای آماده
یک جمله قدیمی وجود دارد که در این مقاله مرتب در ذهم تکرار میشود. منبع جمله را به خاطر نمیآورم، اما چیزی شبیه به این است:
“هیچ کس نیست که با شنیدن داستانش نتوانید یاد بگیرید که دوستش داشته باشید.”
دوستان من میدانند که اگر من در یک کار استعداد داشته باشم، آن استعداد گروه سازی است. در حالی که بیزاری من از اکثر ایدئولوژی های گروهی در طول زمان تداوم یافته، این ایده همیشه در پس ذهن من باقی مانده است تا یادآوری کند که پشت تک تک ماسک هایی که توسط یک گروه جمعی زده می شود، افرادی وجود دارند با داستانهای خاص خودشان.
هر بار که با شخص جدیدی ملاقات می کنم و با او ارتباط برقرار می کنم، این موضوع بیشتر تقویت می شود.
ما تمایل داریم کلمه فرهنگ را با آگاهی جمعی گسترده اطراف خود مرتبط کنیم، اما سطوح مختلف فرهنگ وجود دارد. سطوحی فراتر از سطح اجتماعی، سیاسی و اقتصادی. سطوحی که در موقعیت های شخصی خود را نشان می دهند.
هر رابطه دارای یک فرهنگ مشترک است و این فرهنگ مسئول شکل دادن به هر تعامل در آن رابطه است. چیزی است که به ما امکان می دهد با افرادی که امکان درک یا ارتباطی با آنها نداشته باشیم، ارتباط برقرار کنیم. چیزی است که پیوندها را تقویت کرده و انجمن های جدید ایجاد می کند.
اگر این که هر نوع خوشبختی و رضایت به کیفیت روابط ما بستگی دارد، درست است، پس درک و پرورش فرهنگ های مشترک ما چیزی است که همه ما باید آن را در اولویت قرار دهیم.
به طور کلی، آنچه به دست می آورید بستگی به سرمایه گذاری شما دارد.