منوی دسته بندی
سفر از ایمان سنتی به فراعقلانیت: تحلیل روانشناسی دین و توسعه فردی

نوشتن این نامه برای من ماه‌ها زمان برده است

وقتی در حال تمرین برای این بخش از زندگی هستم، هیچ وقت احساس آمادگی نکردم، هنوز هم احساس نمی‌کنم، شاید باید به قلم اساتیدم نوشته شود، تنها قصدم از نوشتن آن این است که می‌دانم مانند دیگر مقالات این نیز به من کمک خواهد کرد.

امیدوارم این افکار بتواند برای شما مفید باشد.

دین مانند سیاست است” به این معنا که وقتی مردم با نظرات این دسته موافق نیستند، آنها یک واکنش عاطفی ناخودآگاه نشان می‌دهند که در آن کلمات از پیش برنامه‌ریزی‌شده‌ای که از بدو تولد با آن‌ها تغذیه شده‌اند را، پرتاب می‌کنند.

بدتر این است که دین و سیاست آینده‌ای مبهم را برای شما قطعی سازی می‌کند. از دریچه روانشناختی، به همین دلیل است که مردم تفکر آزاد خود را به آن ساختارهای ایدئولوژیک سلب، برون سپاری می‌کنند. این برای نظم دادن به ذهن و جلوگیری از سقوط به هرج و مرج است.

هنگامی که دیدگاه‌های فرد مورد تهدید قرار می‌گیرد، واکنش فیزیکی مانند واکنش موش در چنگال مار آغاز می‌شود.

من شما را تشویق می‌کنم هنگام خواندن این نامه ذهنی باز داشته باشید و اگر نمی‌توانید، لطفاً ادامه ندهید. من از شما نمی‌خواهم که باورهای من را بپذیرید، از شما می‌خواهم که باورهای خود را به چالش بکشید.

سفر مذهبی من

من به عنوان یک پسر مذهبی بزرگ شده‌ام، آشنایی من با دین و قرآن زمانی شروع شد که برای تسلای درد فقدان پدر هر روز به مسجد محله کودکیم در شیراز می‌رفتم و مجذوب تعاریف استادم از قرآن شده بودم.

در مراسمات شرکت می‌کردم، در محرم و رمضان و ایام مهم همیشه در جستجوی معنا بودم که چه اتفاقی درحال وقوع است.

تجربیات عمیقی در شب‌های احیا و اعتکاف داشته‌ام.
اردوهای مذهبی و زیارت و ملاقات با انسان‌های عمیق و پرمعنا در قم و جمکران.
و سپس دانشگاه و شروع حضور جدی در اجتماع.

من تجربیات بسیار خوبی در مسجد داشتم، اما هیچ وقت نتوانستم درک کنم که:

  • چرا دوست عزیزم به خاطر صدای موسیقی از تاکسی پیاده می‌شد؟
  • چرا به سوالات شکاک من کسی پاسخ علمی نمی‌داد؟
  • آیا کمک من به بستن داربست در محرم مفید‌تر است یا حمایت از یک فقیر و یا رضایت مادرم؟

اما در این مدت از کودکی تا کنون این نعمت را داشتم که اینترنت در دسترسم بود.

کنجکاوی و جستجوی حقیقت

به کنجکاویم اجازه دادم تا ایدئولوژی‌های مذهبی، مسلمان، مسیحی و حتی ملحد را به زیر بکشم تا بتوانم بفهمم که آنها در مورد چه چیزی حرف می‌زنند.

در دوران دبیرستان شانس داشتن دوست خوبی را داشتم “محمد باقر دانشمند” جوانی نابغه، حافظ کل قرآن و البته ADHD. او معنا را با جزییات دقیق از قرآن به من جواب می‌داد.

می‌توانستم الگوها را ببینم، اما آنها فاقد حس بودند. در آن زمان، من با همان پاسخ کلی دریافت شده، هر سؤال فلسفی که می‌پرسیدم را با این جواب آرام می‌کردم:

فقط ایمان داشته باش.”

به نوعی با این باورها، می‌دانستم که یک جای کار می‌لنگد و در درونم آشوبی بود که با گم شدن آرام می‌شد.

و در طول ۱۰ سال گذشته با مشاهده دوستان و همکلاسی‌های سابقم (با تشکر از اینستاگرام)، انگار درست فکر می‌کردم.

توسعه نفس و مغالطه پیش از عقلانیت

تفاوت بین خداباور، ملحد و معنویت گرا، در خودسازی است.
شما از شر نفس خود خلاص نمی‌شوید، بلکه آن را توسعه می‌دهید یا با واقعیت یکی می‌شوید.

شما با تلاش برای پاسخ به سوال غیرممکن “من کیستم؟” نمی‌توانید خود را توسعه دهید. بلکه بپرسید “من چه کسی نیستم؟” تا زمانی که چیزی جز آگاهی خالص برایتان باقی نماند.

در جستجوی معنا، به سه منبع باورنکردنی برخوردم:

اینها همه مدل‌هایی برای ترسیم رشد روان فردی و جمعی هستند. چیزهای زیادی در مورد آنها می‌توان گفت، اما من شما را تشویق می‌کنم که در زمان خودش آنها را کشف کنید.

اگر به دنبال مسیر و در جستجوی معنا، درک و خدا تلاش می‌کنید، این مدل‌ها می‌تواند کمک کننده باشد. اینها نه تنها برای مذهب، بلکه برای توسعه در هر حوزه‌ای نیز کاربرد دارد.

مراحل رشد: پیش‌عقلانی، عقلانی و فراعقلانی

مردم اغلب مرحله پیش عقلانی رشد را با پسا عقلانی بودن اشتباه می‌گیرند، زیرا هیچ کدام مرحله عقلانی را نشان نمی‌دهند.

ما از دین به عنوان مثال استفاده می‌کنیم و ساده‌ترین راه برای نشان دادن این مفهوم، ایمان به خدا است. تصور یک مسلمان از خدا بسیار متفاوت‌تر از تصور یک عارف از خدا است.

از بیرون که به آنها نگاه می‌کنیم، به نظر می‌رسند که هر دو یک حرف را می‌زنند، آنها خداناباور نیستند. اما یکسان نیز نیستند، بیایید دلیل آن را باز کنیم:

۱. مرحله پیش عقلانی

برای این نامه، از مذهب به عنوان مثال استفاده خواهیم کرد، زیرا این همان چیزی است که من شدیدترین شکل آن را تجربه کرده‌ام. اما بدانید که می‌توانید این نظریه را در هر ایدئولوژی اعم از مذهبی یا غیر مذهبی به کار بگیرید.

این الگوها در تجارت نیز زیست دارند. مانند اینکه چگونه یک متخصص فروش و یا سیستم‌سازی تنها به سیستم خودش باور دارد و به محض صحبت از روش‌های دیگر حالت تدافعی می‌گیرد.

در واقع، پیشرفته‌ترین افراد اصول را می‌پذیرند، مراحل را طی می‌کنند و روش‌های خود را در مسیر ایجاد می‌کنند تا به نتیجه دلخواه خود برسند. این نتیجه برای تجارت پول است، برای دین معنا، و برای سلامتی بدن سالم است.

بدون زیر سوال بردن باورهای خود، دریچه اکتشافات جدید، نوآوری‌ها و چیزهایی که پیشرفت واقعی را در زندگی و جهان شما به ارمغان آورده است را، می‌بندید.

افراد، سازمان‌ها و جوامع در این مرحله ماقبل عقلانی به بهترین وجه به عنوان «متعصب بزرگ» توصیف می‌شوند. معنویت این مرحله به شدت مادی است.

آنها فکر می‌کنند بهشت و جهنم به معنای واقعی کلمه مکان‌هایی هستند که در آن “شما” (که یک مفهوم است، همان خود) با حوریان باکره سال‌ها می‌خوابند یا با آتش شکنجه می‌شوند.

هر شکلی از بازخورد را به عنوان یک تهدید تلقی می‌کنند. آنها با همان کلمات سیستم اعتقادی تلقین شده، طوطی‌وار ادامه می‌دهند.

مشکل واقعی این است که افراد در این مرحله ذهن خود را بر روی مراحل بالاتر توسعه می‌بندند. آنها نمی‌توانند واقعیت را همان طور که هست ببینند و تفسیر کنند.

توجه: من قصد ندارم هیچ ایدئولوژی مذهبی را بد ترسیم کنم. حقایق عمیقی وجود دارد که با مطالعه می‌توان به آنها پی برد. مشکل در باوری است که فرصت پالایش پیدا نکرده است.

۲. مرحله عقلانی

مرحله عقلانی مرحله‌ای است که من آن را خوب می‌شناسم. خداناباوری، آتئیست، که هر تصوری از قدرت برتر را رد می‌کند.

آنها بر اکتشافات علمی تکیه می‌کنند تا ثابت کنند چه چیزی واقعی است و چه چیزی نیست. اگر از نظر علمی قابل اثبات نباشد پس صحت ندارد.

در این مرحله بدبینی کاذبی شروع می‌شود. آتئیست‌ها همه چیز را زیر سؤال می‌برند، اما باورهای خود را زیر سؤال نمی‌برند. آنها اطلاعات قابل بحثی را جمع‌آوری می‌کنند که وجود خدا را رد می‌کند.

آن‌ها می‌توانند عیب‌های آشکار مرحله پیش عقلانی را ببینند، اما ذهن خود را به روی عیوب خود باز نکرده‌اند. همانند تفکر نیوتنی آنها فکر می‌کنند که می‌توانند تمام هستی را محاسبه کنند، و این چیزی است که آنها را از عمیق‌تر شدن باز می‌دارد.

نکته‌ای که در اینجا باید درک کرد این است که اکثر مردم هر ۳ مرحله رشد را پشت سر می‌گذارند. اگر در مرحله عقلانی یا پیش عقلانی هستید، فوراً به مرحله بعدی جهش نخواهید کرد. این نیاز به زمان و توسعه نفس دارد.

۳. مرحله فراعقلانی

در مرحله فراعقلانی، ایمان به خدا برمی‌گردد، اما نه تصویر ایستا از مردی در آسمان. اینجا است که فلسفه شرق و عرفان وارد عمل می‌شود.

من نمی‌خواهم بی‌عدالتی در این مرحله انجام دهم، زیرا توضیح دادن به کسانی که فاقد ظرفیت ذهنی برای درک سطح بالاتر هستند، دشوار است (این به معنای توهین نیست، و همچنین معتقد نیستم که افراد در این مرحله بالاتر از دیگران هستند، در کل این حالت مربوط به وضعیت نیست).

در عوض، سعی خواهم کرد با انگشت به سوی خدا اشاره کنم. من شما را تشویق می‌کنم که از این به عنوان راهی برای توجه و درک این قدرت برتر در زندگی روزمره خود استفاده کنید.

چگونه خدا را پیدا کنیم؟

“کسی که خود را بشناسد خدا را می‌شناسد.” — کلمنت اسکندریه

ابتدا بیایید بین «مفهوم» و «واقعیت» تمایز قائل شویم.

مفهوم: برچسبی برای جنبه‌ای از واقعیت است که ما آن را در ذهن خود ثابت نگه می‌داریم. آنها مفید هستند، اما قانون نیستند. واقعیت: مانند یک رودخانه جریان دارد، یک مفهوم تصویری از آن رودخانه است.

این اصل بودایی ناپایداری را معرفی می‌کند. یعنی هیچ چیز نمی‌تواند توسط ذهن، منزوی و ثابت نگه داشته شود. یک فکر، ایده، مفهوم، ایدئولوژی، شخص، آیتم، جامعه، عاطفه و هر چیز دیگری که با ذهن خود پردازش می‌کنیم و انتظار داریم که در همان حالت باقی بماند.

به عنوان مثال، نحوه تفسیر آنچه می‌بینیم توسط دیدگاه ما در آن زمان تعیین می‌شود، و دیدگاه ما تحت تأثیر وضعیت ذهنی ما است.

نفس این موضوع را تداوم می‌بخشد و نمی‌خواهد تغییر کند. اگر عصبانی هستم و تجربه کمی در تجارت دارم و پستی از یک میلیاردر در مورد پول می‌بینم… می‌توانید نتیجه را حدس بزنید.

من مفهومی از اینکه آن میلیاردر کیست در ذهنم شکل خواهم داد و آن مفهوم را با باورهایم تثبیت می‌کنم:

  • “او پدر و مادر ثروتمندی داشت.”
  • “او خوش‌شانس بود، من هرگز نتوانستم این کار را انجام دهم.”
  • “چرا او پول خود را به خیریه نمی‌دهد؟ آیا این مقدار پول برای او کافی نیست؟”

حتی اگر فکر می‌کنید که این چیزها را نگویید، باز نفس شما می‌گوید.

ایگو موانع، محدودیت‌ها و داستان‌های ساختگی ایجاد می‌کند تا واقعیت را پنهان کند. با پر کردن جاهای خالی تصویر ثابتی که ایگوی شما سعی در ساختن آن دارد، از دیدن چیزها آنطور که هستند جلوگیری می‌کند.

در واقع، شما نظر خود را در مورد یک انسان دیگر در مورد پستی که ۰.۰۰۰۰۰۰۰۰۰۱٪ از مشارکت آنها در زندگی را تشکیل می‌دهد، شکل داده‌اید.

همه میل به آزاد بودن دارند و این مهم است.”

برخی می‌گویند این صدای درونی یک قدرت برتر است. تمام آن آزادی که مربوط به ذهن می‌شود، نتیجه از بین رفتن موانعی است که برای اتخاذ دیدگاهی بالاتر ساخته شده.

وقتی دیدگاه بالاتری را اتخاذ می‌کنید، می‌توانید شروع به دیدن چیزها به همان شکلی کنید که هستند. این درس همه تعالیم معنوی است.

الگوهای خدا

تئوتل، برهمن، بی‌نهایت، منبع، کیهان، جان و موارد دیگر همه دیدگاه‌های خداوند هستند.

  • تئوتل در فلسفه آزتک اینگونه تعریف می‌شود: «قدرت، انرژی یا نیروی مقدس واحد، زنده‌کننده، ابدی خود مولد و خودبازسازنده». به طور خلاصه، این “روح” است.
  • برهمن در بودیسم اینگونه تعریف می‌شود: «واقعیت غایی زیربنای همه پدیده‌ها… برهمن بی‌شکل است اما زادگاه همه اشکال در واقعیت مرئی است».
  • بی‌نهایت (Infinity) یا منبع (Source) یکی دیگر از لنزهای معمولی است که توسط کسانی که تصمیم می‌گیرند خدا را به این طریق درک کنند استفاده می‌شود.

همه آنها به یک چیز اشاره می‌کنند و آن چیز را نمی‌توان به عنوان یک ایدئولوژی دینی جدا کرد. منظورم این است که… می‌تواند و بوده است، اما از آنجایی که در قرن گذشته ذهن‌ها به آرامی شروع به باز شدن کرده‌اند، این ساختارها زیر سوال رفته‌اند و دلیل خوبی هم دارد.

جهان: آهنگی بی‌نهایت

راه مورد علاقه من برای نشان دادن این قدرت بی‌شکل از طریق لنز جهان است. آهنگی بی‌نهایت که دارای اوج‌ها، پست‌ها، هارمونی چند ساز، کنش‌های صعودی، اوج‌گیری، کنش‌های سقوط و کر است.

این الگو در حس‌سازی انسان منعکس می‌شود. انسان‌ها از طریق داستان‌ها دنیا را درک می‌کنند و ما به بازی‌ها علاقه‌مند می‌شویم زیرا آنها داستان‌هایی با چالش‌های تعاملی هستند که توجه ما را جلب می‌کنند.

مشکل این است که ما سعی می‌کنیم یک نت، غزل، ساز یا نوازنده را به تنهایی و بدون توجه به تصویر بزرگ معنا کنیم. اگر بخشی از داستان را جدا کنید، به خصوص یک قسمت منفی، زمان بدی خواهید داشت. مگر اینکه بزرگنمایی کنید تا کل داستان را در مقابل چشمانتان ببینید.

بیایید داستانی از خودسازی و خودباززایی باران را مرور کنیم:

  1. اقیانوس یا حجم بزرگی از آب را تصور کنید.
  2. گرمای خورشید آن آب را تبخیر می‌کند و آن را به قطرات میکروسکوپی زیادی تقسیم می‌کند.
  3. آن قطرات بالا می‌آیند و دوباره به صورت ابر به هم می‌پیوندند.
  4. این ابرها بزرگ می‌شوند و به عنوان ابرهای بزرگتر با هم متحد می‌شوند.
  5. سپس، قطرات در ابرها متحد می‌شوند تا زمانی که به اندازه کافی سنگین شوند که دوباره به زمین ببارند.
  6. باران می‌بارد و گودال‌هایی ایجاد می‌کند، جوی‌ها را پر می‌کند، و دیگر فرآیندهای زیست‌محیطی کارشان را شروع می‌کنند.
  7. در نهایت، باران با گذشت زمان راه خود را به اقیانوس باز می‌کند و این روند تکرار می‌شود.

این یک پدیده محلی تفرقه و وحدت نیست. این بی‌نهایت است.

ایده‌ها در ذهن شما تقسیم می‌شوند و دوباره به هم می‌پیوندند، ما به آن خلاقیت می‌گوییم. در طول تاریخ بشر، نژادها تقسیم شده‌اند و اکنون در حال متحد شدن هستند.

از منظر جهانی، نظر شما در این مورد مهم نیست و نظر من هم مهم نیست. موانع نژاد مورد تردید قرار گرفته و با آنها مبارزه شده است تا اینکه مردم توانستند با هر کسی که می‌خواهند جفت‌گیری کنند. در مدتی بعد، ممکن است تمام پوست ما قهوه‌ای شود و نژاد به عنوان یک مفهوم در یک رنگ فرو بریزد.

در مورد فصل‌های زندگی شما چطور؟ شما پستی و بلندی‌ها را پشت سر گذاشته‌اید. شما دوستانی به دست آورده‌اید و دوستانی را از دست داده‌اید. شما تغییر کرده‌اید، حتی اگر ذهنتان به تصویری از گذشته از خودتان متصل شده باشد.

من شما را تشویق می‌کنم که هر جایی که می‌توانید به این الگوها توجه کنید، حتی در هنگام تهیه صبحانه، نوشتن یا استفاده از حمام. اینگونه خدا را در زندگی روزمره خود پیدا می‌کنید. با دیدن فراتر از سطح و قدردانی از عمق اعمال مکانیکی از پیش برنامه‌ریزی شده خود (و بله، این اقدامات مکانیکی می‌تواند ستایش یک تصویر سطحی از خدا باشد، که خلاف اصل به نظر می‌رسد).

به اجزاء، کل‌ها و نحوه رقصیدن آنها در سراسر کره فیزیکی با هم توجه کنید و در آگاهی جمعی موج بزنید.

عملی بودن خداوند

احتمالاً می‌پرسید: “این نحوه اندیشیدن چه کاربردی در زندگی من دارد؟

  1. چون این زندگی «تو» نیست. این مربوط به دیدگاه محدود خودخواهانه شما نیست. شما قرار است ذهن خود را فراتر از آن باز کنید.
  2. آیا این شما را مجذوب نمی‌کند؟ عمق آنچه شما به عنوان اعمال دنیوی، “عادی” درک می‌کنید؟

چیزی فراتر از هر سطح، مقام و کلمات وجود دارد. شما بخشی از چیزی بسیار بزرگتر هستید و این را فقط از طریق روح می‌توان دید.

با انجام این کار، نشان می‌دهد که مفاهیم، باورها و آرمان‌هایی که ما بسیار عزیز هستیم، ثابت نیستند. هنگامی که ما با این موجودات ساخته شده ذهنی همذات‌پنداری می‌کنیم و آنها را تغییرناپذیر می‌دانیم، با دنیایی از مشکلات عاطفی مواجه می‌شویم که مانع از پیشرفت شخصی و جمعی می‌شود.

ذهن باز با کیهان جریان دارد، ذهن بسته جهان را مجبور می‌کند تا با آنها جریان یابد. اگر افکار بسته موانع پیشرفت واقعی هستند، پس ذهن‌بازها موظفند آنها را بالا ببرند.

یکی از مفیدترین عادت‌هایی که می‌توانید اتخاذ کنید، بازی با الگوهای ذهنی است. با یک ایده، فکر یا مشکل بنشینید و ارتباطاتی که خود را نشان می‌دهند را دنبال کنید. مراقب حواس‌پرتی‌های خودخواهانه باشید.

اینگونه است که شما خلاقیت، ذهن‌آگاهی و تفکر عمیق را بدون هیچ ابزار یا راهنمای بیرونی تمرین می‌کنید.

مشکل بزرگ در عرصه‌های فرهنگی، اجتماعی و شخصی هستی، همذات‌پنداری با ایدئولوژی است. انسان‌ها ایده‌ها را در آنچه که قرار است وحدت‌ناپذیری از ایده‌ها باشد، گروه‌بندی می‌کنند.

ما جایی برای تفرقه و اتحاد باقی نمی‌گذاریم. ما جایی برای خدا نمی‌گذاریم.